شکست دمکرات ها از جمهوری خواهان در امریکا، پیروزی اقتصاد بر سیاست است و همچنین پیروزی فراموشی بر حافظه. این شکست نشان می دهد اوباما نتوانست تجسم تغییر در جامعه ای باشد که مدام حرکت می کند بدون آنکه از آنجایی که هست ذره ای جلوتر رفته باشد، جامعه ای که مردم دستخوش فراموشی اش از یاد برده اند بوش جهان را در چه توحشی به حال خود رها کرد، تا نظامی که او را بر جایگاه رییس جمهوری نشاند، دست ناخورده باقی بماند. این جامعه تا زمانی که تجسم هارترین صورت سرمایه داریست، دستخوش حلقه مسدود و عبث بازی امید و نا امیدی باقی خواهد ماند. منطق دمکراسی تخیله نارضایتی هاست و جایی برای بازی توده ها در قدرت باقی نمی گذارد. به این دلیل دمکراسی در نظام سرمایه، یک بعدی و بی تاثیر در زندگی شهروندانی است که با شوق به پای صندوقهای رای می روند و بی امید و غرق در کار و مصرف زندگی شان را از دست می دهند. اما آنچه مسلم است دمکراسی صوری بهتر از استبداد غیر صوری است. چرا که امکان سخن گفتن در دمکراسی ها وجود دارد و راهی برای تخلیه نارضایتی ها به صورت آرام و مسالمت آمیز. اما در جوامع استبدادی، ماشین ایجاد نارضایتی همچنان کار می کند و با همان سرعت، موتور سرکوب این نارضایتی را عمیق تر می کند تا جامعه از درون منفجر و متلاشی شود.

جهان بیش از امکانات خود مصرف می کند و اقتصاد واقعی توان دویدن پا به پا با حرکت پولهای بی ارزش را ندارد که هر روز بیشتر فربه تر می شود. سرمایه داری راهی جز این خودکشی تدریجی ندارد. مصرفی که هم میلیاردها گرسنه را به حال خود رها می کند و هم نسبت به انهدام محیط زیست بی تفاوت است. سرمایه داری مالی هم در ایجاد بحران و هم در حل آن پاداش خود را می طلبد و آنرا به قیمت فلاکت میلیونها انسان بدست می آورد. دولتهای اروپایی و امریکایی٬ آسیا شرقی - بخوانید چین و ژاپن - برای حل بحران برآنند سفره خالی مردم را خالی تر کنند و این یعنی بیدار کردن جنبش هایی که چند دهه به خواب رفته بودند. شبحی که در حرکت تاریخ، در دیروز جا مانده امروز حضور خود را در خیابانها٬ کارخانه ها و فرودگاهها باز می یابد.

مشکل نظامهای استبدادی آنست که می خواهند از روی دست کشورهای پیشرفت بازی کنند بدون آنکه توان آنiنهارا از منظر اقتصادی و سیاسی داشته باشند. آنها با آزادسازی نرخ ها توده ها را به عصیان می کشند بدون آنکه از طریق دمکراسی صوری، توان تخیله این نارضایتی ها را داشته باشند. یعنی آنها همه معایب نظام سرمایه داری را می طلبند بدون آنکه تنها حسن آنرا که آزادی بیان و انتخابات آزاد است، به رسمیت بشناسند. به این دلیل جنبش اعتراضی در کشورهای پیشرفته تبدیل به اعتصاب و راهپیمایی می شود بدون آنکه در کوتاه مدت تاثیری بگذارد، ولی در کشورهای استبدادی از طریق ناکارآمدی مزمن و رانت طلبی بی وقفه خود را عیان می کند. در حالی که در کشورهای پیشرفته مردم یاد می گیرند جنبش خود را ارتقا بدهند، همراهان آنها در جهان سوم در دیالکتیک زور و عصیان، به فوران خشونت هایی خیره می شوند که نه سودی برای توده ها دارد و نه برای حاکمان، اما ناامیدی اوباما مفری برای امید توده ها خواهد شد که روزی یاد خواهند گرفت دمکراسی صوری را حقیقی کنند و جهانی دیگر را. در آن روز مردم همه کشورها با گل و لبخند به استقبال هم خواهند شتافت و یگانگی شادمانه بشر را جشن خواهند گرفت. تنها بدیل این رویا کابوس ویرانی و انهدام بشریست در یک توحش پیشرفته و بی ترحم است که حتی تصور آن هولناک است.