شورش گرسنگان تونسی و جدال بر سر آینده نامشخص
ذوق زدگی در برابر حوادثی که در تونس رخ داده است کمی پیش رس است، چرا که نمی دانیم در پی یک استبداد دیرپا چه نیروهایی از اعماق جامعه سر بیرون خواهند آورد و آینده این کشور را چگونه رقم خواهند زد. آیا این کشور توسعه نیافته به سمت دمکراسی پیش خواهد رفت و یا سیر حوادث وضع را به جایی خواهد برد که تظاهرکنندگان امروز، آنرا کابوسی بدتر از زندگی امروز خود خواهند یافت. این آینده به هر گونه رخ دهد حوادثی که با خیزش مردم منجر به فرار یک حاکم از کشورش شد، بیشتر از آن که یک اتفاق در ابعاد ملی باشد، نشانگر جهانی به شدت تغییر یافته است که بار دیگر اقتصاد سیاسی را در منظر عمومی قرار می دهد. جهان مدتها بود فراموش کرده بود شورش گرسنگان و از پا افتاده ها همه تاریخ را نشاندار کرده است.
آنها که از پایان تاریخ سخن می گفتند در حقیقت این نکته از یاد رفته را در ذهن داشتند اما ترجیح می دادند آنرا بر زبان نیاورند چرا که از پیامد این اعتراف بیمناک بودند. جهانی شدن اگر برای نظام سرمایه داری سودهای کلانی در پی داشت خطرهایی نیز به همراه داشت که تاکنون از نظرها پنهان مانده بود. گسترش نظام اطلاع رسانی افق انتظاری مردم در جهان توسعه نیافته را تغییر داد، بدون آنکه فرصت تحقق آنرا فراهم سازد. جوامع ِ به شدت مصرفی شده، چشم های بسیاری را باز کرد تا بین زندگی خود و فرادستان دست به مقایسه بزنند. آنها دیگر می دانند فقر تقدیری ماورایی نیست و امری کاملا اجتماعی است و حاصل نظامیست که تبعیض در تولید و توزیع ثروت را نهادینه می کند. از سوی دیگر شرایطی اینچنین، آگاهی به امکان دسترسی به جهانی دیگر را رقم می زند.
دولتهای نا کارآمد را می توان با یک خیزش فراری داد، ولی سوال اصلی آنست که چگونه می توان کارآیی یک دولت را تضمین کرد که هم تولید ثروت را ممکن کند و هم توزیع آنرا عادلانه سازد. هر چند دستیابی به دمکراسی و آزادی گامی مهم در این فرایند است ولی گام نهایی آنست که راههایی پیدا کنیم که بین حکومت شوندگان و آنهایی که بر مسند قدرت می نشینند شکاف هایی فعال نشود که توزیع ناعادلانه ثروت سبب ساز اصلی آنست. مردمی که دغدغه اصلی شان حداقلی از معیشت است چگونه فراغت خواهند یافت که بر روش های اداره عمومی نظارت کنند؟ احزابی که در جوامع آزاد به نمایندگی از توده ها قرار است ناظر بر امور باشند، آنچنان با قدرت سازگاری می یابند که بجای آنکه بخشی از راه حل باشند، قسمت بزرگی از مشکل می شوند.
اتفاق تونس در کنار بسیاری از اتفاقهای مشابه، قرن بیست و یکم را در تمامیتش تغییر خواهد داد. با این اتفاق تاریخ از تعطیلات خوشباشانه باز می گردد و شعار نان و آزادی بار دیگر در شهرها و روستاها طنین انداز خواهد شد. بحران مالی سرمایه داری جهانی هم در حلقه های اصلی و هم در کشورهای حاشیه ای بحران در آگاهی ایجاد کرده است و همین آگاهی است که فرصت به بیان مطالبات انباشت شده مي دهد. توده ها هم در جهان پیشرفته و هم توسعه نیافته درمی یابند که در پس زندگی مصرفی حباب هایی نهفته است که یکی پس از دیگری می ترکند و زندگی را پر از تهدید گرسنگی می کنند. شورش دانشجویان انگلیسی همانقدر روشنگر است که قیام مردم تونس، الجزایر و... امروز همه می دانند شعارهای اقتصادی خیلی زود رنگ سیاسی به خود می گیرند و جنبش ها دیگر رنگارنگی سابق را نخواهند داشت و خواسته های جعلی و موردی را به اشکال به ظاهر پست مدرن انعکاس نخواهند داد، بلکه آنها از مسائل ملموس سخن خواهند گفت. مسائلی که باید توسط اندیشه ورزان به سطح تئوریک ارتقا یابد، آنهم با بهره گیری از همه شکستهایی که قیام گرسنگان را در طول تاریخ نشاندار کرده است. شکستهایی که می توانند تکرار شوند، اگر از تاریخ درسهای لازم را نگیریم. مهمترین نکته ای که باید بخوبی فراگرفت آنست که تا جنبشی به سطح اقتصاد سیاسی نرسد نخواهد توانست جای پای خود را در تاریخ بیابد و آینده را از آن خود سازد. نکته ای که برای آموختن آن به قدر کافی دیر شده است!