تحلیل گران پرت و رویدادهای مصر و تونس

تحلیل حوادث بر اساس بیم و امید، بیشتر جهان ذهنی تحلیل گر را روشن می کند تا پرتوی از آگاهی بر رویدادها بتاباند. آنها که در تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه، جز روزهای زیبا و پر از دمکراسی و آزادی نمی بینند همانقدر از مرحله پرتند که کسانی که جز یک افق سیاه و تار در پیامد این روزهای پر کنش نمی یابند. تردیدی نیست مرداب سیاسی خاورمیانه که حاصل سالها بی عملی و استبداد است، به تلاطم در آمده است و رودهای متنوعی آبهای تازه ای را روانه آن می سازند ولی این آبها به هر حال با پس مانده های تاریخی امتزاج می یابند و در نهایت چگونگی این امتزاج است که آینده را شکل می دهد. همه می دانیم رهایی از یک مستبد کار آسانی نیست ولی در مقابل رهایی از فرهنگ استبدادی که در اعماق جامعه و ذهن انسانها تنیده شده اند بسیار سهل بنظر می رسد. این دومی است که فرضیه پردازی در برابر پایان هر جنبش اجتماعی را با پرسش های جدی روبرو می سازد.
دمکراسی و آزادی یک فرایندی دایمی است که کنش فعال و همه جانبه حامیان خود را می طلبد. بخشی از این کنش شناخت همه جانبه نیروهایی است که در اعماق جامعه پنهانند که یا با تکثر سیاسی و تنوع اندیشه ها همخوانی ندارند و یا آنکه رو درروی آن می ایستند. بی تردید در مصر٬ تونس و دیگر کشورها با پس نشستن استبداد این نیروها هم وارد بازی خواهند شد. برای اینکه بتوان رام منطق مدرن شان کرد، باید به آنها نشان داد دمکراسی قواعدی برای جابجایی قدرت است و اگر این جابجایی بدرستی در کنار آزادی صورت بندی شود از دست دادن قدرت یکبار برای همیشه نخواهد بود. در غیر این صورت باید به استبداد مضاعفی روآورد که در نهایت توان تاریخی یک اندیشه را به نفع صورت ظاهری قدرت فرسوده می کند و خیلی زود توسط نیروهای متشکل مخالف از هم می پاشد.
امکان جابجایی قدرت هدیه ای نیست که حاکمیت به مخالفان خود می دهد، بلکه سپری دفاعی است که گردا گرد خود می تند تا برای همیشه از صحنه حذف نشود. ممکن است در کوتاه مدت گروهی به دلیل بی رغبتی مردم از از اداره جامعه حذف شود ولی می تواند با آرایش جدید دوباره این امکان را بدست آورد. باید مدام یاد آور شد انحصار طلبی و مطلق زدگی جهان را یک شکل می کند و چون جهان تن به یک شکلی نمی دهد نگاه داشتن این فضای انحصاری غیر ممکن می شود و به این دلیل کوبیدن بر طبل امر محال جز زیان دستاوردی ندارد. یک مثال روشن این نکته را دقیق نشان می دهد.
روزی نظریه پردازان لیبرال و محافظه کار از پایان تاریخ و ازلی شدن نظام سرمایه دارانه سخن می گفتند و هر بدیل دیگر را نفی می کردند، امروز پایان رویاهایشان را در خیابانهای کشور های توسعه یافته و نیافته با دهشت تماشا می کنند. خیزشی که در خاورمیانه شکل گرفت همه جهان را به تلاطم در خواهد آورد. انفعال پس خواهد نشست و فاعلیت جای آنرا خواهد گرفت. ولی این خیزش به معنای دستیابی به جهان رویایی در کوتاهترین زمان ممکن نیست. این جدال دیر پا خواهد بود و ذهن و دستهای زیادی باید فعال شوند که این فرایند از فراز و نشیب های مختلف بگذرد و جهان بدیلی برای نظام سرمایه داری بیابد که نتواند آزادی و دمکراسی را در کنار میلیاردها انسان گرسنه تاب آورد. دمکراسی و آزادی پیش شرط جهان عادلانه هستند، ولی همه آن نیستند. باید با بهره بردن از همه تجارب تاریخ، راه تازه ای را ابداع کرد. تا رسیدن به این رویا باید بدون بیم و امید جهان را تحلیل ودگر کرد و ازشکست نهراسید تا پیروزی ممکن شود. تاریخ را کسانی می سازند که با صبوری فعالیت می کنند و همه حرکت تاریخ را به اکنونیت خود محول نمی کنند.

شورش گرسنگان تونسی و جدال بر سر آینده نامشخص

ذوق زدگی در برابر حوادثی که در تونس رخ داده است کمی پیش رس است، چرا که نمی دانیم در پی یک استبداد دیرپا چه نیروهایی از اعماق جامعه سر بیرون خواهند آورد و آینده این کشور را چگونه رقم خواهند زد. آیا این  کشور توسعه نیافته به سمت دمکراسی پیش خواهد رفت و یا سیر حوادث وضع را به جایی خواهد برد که تظاهرکنندگان امروز، آنرا کابوسی بدتر از زندگی امروز خود خواهند یافت. این آینده به هر گونه رخ دهد حوادثی که با خیزش مردم منجر به فرار یک حاکم از کشورش شد، بیشتر از آن که یک اتفاق در ابعاد ملی باشد، نشانگر جهانی به شدت تغییر یافته است که بار دیگر اقتصاد سیاسی را در منظر عمومی قرار می دهد. جهان مدتها بود فراموش کرده بود شورش گرسنگان و از پا افتاده ها همه تاریخ را نشاندار کرده است.

آنها که از پایان تاریخ سخن می گفتند در حقیقت این نکته از یاد رفته را در ذهن داشتند اما ترجیح می دادند آنرا بر زبان نیاورند چرا که از پیامد این اعتراف بیمناک بودند. جهانی شدن اگر برای نظام سرمایه داری سودهای کلانی در پی داشت خطرهایی نیز به همراه داشت که تاکنون از نظرها پنهان مانده بود. گسترش نظام اطلاع رسانی افق انتظاری مردم در جهان توسعه نیافته را تغییر داد، بدون آنکه فرصت تحقق آنرا فراهم سازد. جوامع ِ به شدت مصرفی شده، چشم های بسیاری را باز کرد تا بین زندگی خود و فرادستان دست به مقایسه بزنند. آنها دیگر می دانند فقر تقدیری ماورایی نیست و امری کاملا اجتماعی است و حاصل نظامیست که تبعیض در تولید و توزیع ثروت را نهادینه می کند. از سوی دیگر شرایطی اینچنین، آگاهی به امکان دسترسی به جهانی دیگر را رقم می زند.

دولتهای نا کارآمد را می توان با یک خیزش فراری داد، ولی سوال اصلی آنست که چگونه می توان کارآیی یک دولت را تضمین کرد که هم تولید ثروت را ممکن کند و هم توزیع آنرا عادلانه سازد. هر چند دستیابی به دمکراسی و آزادی گامی مهم در این فرایند است ولی گام نهایی آنست که راههایی پیدا کنیم که بین حکومت شوندگان و آنهایی که بر مسند قدرت می نشینند شکاف هایی فعال نشود که توزیع ناعادلانه ثروت سبب ساز اصلی آنست. مردمی که دغدغه اصلی شان حداقلی از معیشت است چگونه فراغت خواهند یافت که بر روش های اداره عمومی نظارت کنند؟ احزابی که در جوامع آزاد به نمایندگی از توده ها قرار است ناظر بر امور باشند، آنچنان با قدرت سازگاری می یابند که بجای آنکه بخشی از راه حل باشند، قسمت بزرگی از مشکل می شوند.

اتفاق تونس در کنار بسیاری از اتفاقهای مشابه، قرن بیست و یکم را در تمامیتش تغییر خواهد داد. با این اتفاق تاریخ از تعطیلات خوشباشانه باز می گردد و شعار نان و آزادی بار دیگر در شهرها و روستاها طنین انداز خواهد شد. بحران مالی سرمایه داری جهانی هم در حلقه های اصلی و هم در کشورهای حاشیه ای بحران در آگاهی ایجاد کرده است و همین آگاهی است که فرصت به بیان مطالبات انباشت شده مي دهد. توده ها هم در جهان پیشرفته و هم توسعه نیافته درمی یابند که در پس زندگی مصرفی حباب هایی نهفته است که یکی پس از دیگری می ترکند و زندگی را پر از تهدید گرسنگی می کنند. شورش دانشجویان انگلیسی همانقدر روشنگر است که قیام مردم تونس، الجزایر و... امروز همه می دانند شعارهای اقتصادی خیلی زود رنگ سیاسی به خود می گیرند و جنبش ها دیگر رنگارنگی سابق را نخواهند داشت و خواسته های جعلی و موردی را به اشکال به ظاهر پست مدرن انعکاس  نخواهند داد، بلکه آنها از مسائل ملموس سخن خواهند گفت. مسائلی که باید توسط اندیشه ورزان به سطح تئوریک ارتقا یابد، آنهم با بهره گیری از همه شکستهایی که قیام گرسنگان را در طول تاریخ  نشاندار کرده است. شکستهایی که می توانند تکرار شوند، اگر از تاریخ درسهای لازم را نگیریم. مهمترین نکته ای که باید بخوبی فراگرفت آنست که تا جنبشی به سطح اقتصاد سیاسی نرسد نخواهد توانست جای پای خود را در تاریخ بیابد و آینده را از آن خود سازد. نکته ای که برای آموختن آن به قدر کافی دیر شده است!