شجاعتها و قهرمان بازی های بی حاصل!
مشکل هواداران دمکراسی٬ حقوق بشر و آزادی در جامعه ما آنست که نگاه انتزاعی و بسته ای به این مفاهیم دارند. آنها نه نیم نگاهی به وضع موجود جامعه و صورت بندی فرهنگی٬ اجتماعی و اقتصادی آن دارند و نه گوشه چشمی به آینده٬ آنها در بحث های خود بحث توسعه را در عام ترین مفهومش مغفول گذاشته اند و بدون این نگاه تام در میدان مبارزه وارد شده اند و با وجود هزینه بالایی که می پردازند دستاورد اندکی نصیب می برند٬ حتی اگر این ادعا را هم جوانمردانه ندانیم که بحث را بدتر و یا بغرنج تر می کنند. آنها در محاسبات خود مردم را به طور طبیعی طرف خود می بینند و به این دلیل وارد هیچ مبادله فکری با توده ها نمی شوند تا ظرفیت روانی آنها را در پذیرش مبانی توسعه یافتگی٬ افزایش دهند و مزایای دمکراسی و آزادی را به صورت ملموس به آنها نشان دهند. یکی از نشانه های این بی توجهی را باید در بحث تعدیل اقتصادی یافت که توده ها را گرفتار خود کرده است بدون آنکه صاحبان اندیشه در این مورد روشنگری کنند و یا دغدغه ای داشته باشند.
عدم رابطه فعال و دیالکتیکی با محیط بلافصل خود٬ انضباط فکری در میان نخبگان را مخدوش می کند و اندیشه ها بجای هم افزایی و حرکت به سمت هدف درسمت گیری فردی منجمد می شود و هر کس مثل قهرمانان تنها و منزوی فیلم های وسترن علیه ساختارها می شورد و شجاعانه می خواهد تاریخ را فتح کند. اما با این اقدامات تاریخ به سود وضع بهتر ورق نمی خورد. در مقابل خیلی دور و یا دیر با انبوه خاطرات فردی روبرو خواهیم شد که با همه مهیج بودن٬ خودآگاهی جمعی را ذره ای فربه تر نمی کنند. مشکل ما این است که در برخورد اراده گرایان همه آرزوها و امیدهای خود را در ساخت سیاست و صورت بندی قدرت جستجو می کنیم و می پنداریم با ساقط کردن این و یا آن از قدرت به دروازه های بهشت خواهیم رسید. ولی با این تغییرات هم بعد از مدتی نیاز به تغییر دیگری در ما بیدار می شود. بدون آنکه از خود بپرسیم پدیدارشناسی روح ایرانی از کدام آبشخور فکری و اقتصادی سیراب می شود که این چنین بی دریغ تغلیب را از یک سو و جبن را از سوی دیگر در روابط اجتماعی تخلیه و دستیابی به روابط منعطف تر را غیر ممکن می کند.
دموکراسی در ذات خود آفرینشگری٬ مداخله هوشمندانه در امور و نقد مداوم را می طلبد. چگونه در یک اقتصاد انگلی و وابسته که همه مشغول جنگ بی پایان برای بدست آوردن سهم بیشتری از درآمدهای نفتی اند٬ به این مولفه ها می توان دست یافت؟ حتی در ساحت فکری نیز ما در بهترین حالت از خوان اندیشمندان غربی یا بدرستی و یا با کاهلی بهره می بریم٬ بدون آنکه این اندیشه ها را برای خود و از آن خود کنیم. با این مفت خواری به پرسش های جدید نمی رسیم. بدون این پرسشگری چگونه می توانیم انتظار پاسخ های خلاقانه را از خود داشته باشیم؟ پاسخهایی که قرار است فردای بهتر را محقق کند.
دلالی٬ کاسب کاری و یکباره به همه چیز رسیدن هم سیاست٬ هم اقتصاد٬ هم فرهنگ و هم مبارزات سیاسی و اجتماعی را بلعیده است و همه بدنبال بهره زیاد با کار اندک و سرمایه نامکفی اند. با این رویکرد منفعل است که می بینیم در حالی که جنبش سبز مراحل تکوینی خود را در ذهن ها و در رفتارها می گذراند عده ای جویای نام با موضع گیری های تند بدون هدف مشخص سیاسی بر آنند هم به رفاه نسبی برسند و هم به شهرت و هم زندگی خوش باشانه در دیار غربت را تجربه کنند. آنهم در حالی که مصلحت عام یک جنبش را در پای منفعت طلبی فردی شان قربانی می کنند. البته کسانی هم در داخل کشور که تا دیروز مدام سخن می گفتند و در حال حاضر گوشه عافیت خزیده اند و هیچ نمی کنند به جز انتظار برای میوه چینی از پیروزی احتمالی. به این دلیل مهم نیست که در داخل کشور بود و یا خارج تا موثر عمل کرد و یا خرابکارانه. از یاد نبریم مصلحت اندیشی ذات سیاست است و اگر این مصلحت اندیشی ملهم از منافع فردی نباشد عین خردمندی و شجاعت است. همین مصلحت اندیشی باعث شده بسیاری که دور از وطن اند با وجود دوری از محیط زنده رویدادها٬ همچنان دقیق بنویسند و تحلیل کنند به گونه ای که از هوشمندی و دلسوزی شان صاحب این قلم به حیرت بیفتد.
یادمان باشد در طول سفر ازمکانی به مکان دیگر حتی یک هزارم میلی متر را نمی توانیم نادیده بگیریم. در مبارزات اجتماعی هم نمی توان با معجزه راهها را کوتاه کرد. همین منطق حکم می کند با حوصله و از خودگذشتگی راه درست را بیابیم با ترکیب بهینه دور اندیشی و شجاعت قدم به میدان بگذاریم تا درنهایت چشم داشته باشیم که روزی حاصل تلاش هایمان رفاه٬ آزادی و دریک کلام توسعه یافتگی بشود که در این سرزمین پررنج و برزخی تحقق می یابد. در این مورد باز سخن خواهم گفت.