رادیکال ها٬ زیادی خود را مهم می دانند و می پندارند - چه خوش خیالانه - که برای رسیدن به هدفی تنها خواستن - شجاعت خواستن - کافیست. آنها تا مرز مرگ حاضرند پیش بروند به شرطی که به خواسته هایشان برسند. هیچ انعطافی از خود نشان نمی دهند. دل به دریا می زنند و آشوب در کار جهان در می اندازند ولی در نهایت دست شان خالی می ماند. نه تنها جامعه را شبیه آرزوهایشان نمی کنند بلکه آنرا دوزخی تر می کنند. آنها چه حامی وضع موجود باشند چه دشمن آن٬ چه اهل مطالعه باشند و چه بیسواد٬ یک نکته را به عمد نادیده می گیرند٬ آنهم نقش ساختارها و عادات دیرپاست که به صورت نامرئی در ذهن و رفتار ما خود را متبلور می کنند٬ بدون آنکه ردپایی از خود بر جا بگذارند.

رادیکال ها چه حامی فضای تک صدایی باشند و چه مخالف آن٬ از یاد می برند برآیند نیروهای اجتماعی که به صورت اشکال عجیب و غریب خود را به تماشا می گذارد٬ تعیین می کند که صورت بندی قدرت چه شکل و شمایلی داشته باشد و چه صدایی ها از جامعه شنیده شود. اراده رادیکال ها هم بخشی از روابط ساختاری را به نمایش می گذارد و استقلال ذاتی ندارد. رادیکال ها در عین حال که ساختارها را نفی می کنند اسیر آن می مانند. البته انسانها با روشنگری می توانند ساختارها را منعطف کنند و فضا را به سود ایده هایشان نرم تر کنند٬ ولی روشنگری نمی تواند جایگزین کلیت ساختاری شود. اما این برنهاد در مرحله ایجابی قابل اثبات است و برای منهدم کردن رادیکال ها می توانند همه ساختارها را نشانه بروند و ویرانی بیافریند و فریاد زنده باد ویرانه ها سر دهند. اما آنها قادر نیستند ویرانه ها را آباد کنند. برای یک ویرانی یک شهر بزرگ زلزله تنها به نیم دقیقه وقت نیاز دارد ولی برای ساختن این شهر دهها سال باید زمان و امکانات گذاشت.

رادیکالیسم میوه ای جز نابودی و ویرانی نمی دهد. برخی از رادیکال ها که در درون حاکمیت اند می توانند در جامعه متکثری مثل ایران همه صداها را خفه کنند و خود به تنهایی صدایشان را طنین انداز کنند. آنها شاید بتوانند همه صداها را خفه کنند ولی بی تردید خودشان هم خفه خواهند شد. یک قانون نانوشته است که در جامعه تک صدایی هیچ صدایی جز صدای ویرانه ها شنیده نمی شود. در آنسوی میدان٬ رادیکال هایی که در فضای امن زندگی می کنند هر روز تندتر و کوبنده تر سخن می گویند و جز به نابودی مخالفان خود رضایت نمی دهند. آنها با رفتارشان به هیچ چیز نمی رسند جز شهرت. ولی بهای این شهرت را به قیمت شکست اخلاقی بدست می آورند. چرا که هزینه رفتارشان را دیگران می دهند.

اما در رادیکالیسم  آسانترین روش ورود به عرصه سیاست است٬ چرا که روش های اصلاحی یک چشم به ساختارها دارد و چشم دیگر به تشخیص توازان قدرت٬ تا با کمترین هزینه بیشتر تغییر ممکن را امکانپذیر سازد. اصلاح طلبان از سوی دیگر باید با هجوم طوفانی رادیکال ها بستیزند. در این میان جنبش سبز باید با حداکثر عقلانیت٬ آرامش طلبی و قانون مداری اهداف اصلاحی خود را پیش ببرد و در چارچوب منطقی که موسوی٬ خاتمی و کروبی ارائه می کنند و دست به عمل می زنند کنش سیاسی خود را سامان دهد. شجاعت شجاع نبودن گاهی لازمه دور اندیشی است. ما حق نداریم به قیمت آینده یک کشور از خود قهرمان بسازیم آنهم در شرایطی که در داخل کشور زندگی مخاطره آمیز را تجربه نمی کنیم. ما در قبال سرنوشت تک تک شهروندان مسئولیت داریم و هر تحلیل غلط و هیجانی می تواند هزینه ای را بر دیگران تحمیل کنند که نه عدالت٬ نه انصاف و نه عقل جمعی آنرا تائید نمی کند. باید با حوصله سخن خود را بگوئیم و با همه ظرفیتی که در اختیار تحقق اصول قانون اساسی را بطلبیم که شاهراه دستیابی به مردم سالاری٬ آزادی و حقوق شهروندی است.