بلعندگی رویدادها
رویدادها رویداها را می بلعند٬ هر رویدادی تاریخ ساز لقب می گیرد ولی در پرتو رویداد دیگر از یادها می رود. حادثه ها خصلت انباشتگی خود را از دست می دهند و همین امر نشان می دهد جامعه در اکنونیت مطلق زندگی می کند٬ نه گذشته بلاواسطه و نه زمان دور و دیر امروز را نمی سازد٬ بلکه لحظه حال با غرقاب هایش به ما می گوید چون باید رفت. آنچه مهم است غلبه بر زمان است. فردای ناشناخته جانها ر ا به عمل وا می دارد. این آینده را من باید بسازم و نه آن دیگری. مصمیمیت جانها را فاتحانه از آن خود کرده است. انسان دیگر در جوار مرگ هراسی نمی زید و زندگی خود تحمل ناپذیرتر از مردن می شود. هیچ اراده ای چون نمی تواند نبض امروز را در اختیار بگیرد فردا را نیز از دست می دهد. ابزار و آلت توفندگی شان را از دست داده اند٬ زور دیگر بی زور شده است. ترس از ترسیدن می هراسد. زور خود را ویران می کند٬ تهدید تنها تحریک می کند و بس.
واقعیت در میل خود را باز می یابد٬ آمار و ارقام دیگر به هیچ واقعیت مشخصی دلالت نمی کند جز میل به عظیم تر دیده شدن. تبلیغ و ضد تبلیغ٬ تحقیر و ضد تحقیر٬ ایستادگی و ضد ایستادگی جای اندیشیدن را می گیرد. شایعه آنچنان بسرعت حرکت می کند که خود را به همان سرعت نابود می کند. مضطربانه زیستن و تخیل را در قاب آن قرار دادن هیجان جمعی را شکل می دهد و جز زندگی روزمره می کند. هیجانها به دالی تبدیل می شوند که به مدلولهای متفاوت ارجاع می دهند ولی آنچه ثابت می ماند خود هیجان است که روزمره گی را در روزمره گی اش تحت فشار قرار می دهد. عادت ها بیگانه می شوند و بیگانه ها آشنا و همراه.
آیا گریزگاهی مانده است؟ بله٬ به رسمیت شناختن آن دیگری. حق را بین خود و دیگری تقسیم کردن٬ خود را کل ندیدن و اجزاء را در جزئیاتش به رسمیت شناختن٬ باید هیجانها را دوباره سامان بخشید٬ آنرا در بزرگراهی بی انتها قرار دادن که فرصت برای شتاب و سرعت توده ها فراهم شود تا بجای ویران کردن موانع خود را تخلیه کند. خود را در ایجابیت همانگونه که در سلبیت می یابد باز بشناسد. باید دانست اراده ها هر چقدر با امکانات و تجهیزات فربه شوند نمی توانند جایگزین ساختارها شوند که انسانها را به پیش می برند و بر پیش روی شان حد می زنند.
باید عقل را تا آنجا رام کرد که عقل گوشه ای برای ورود به میدان بیابد. در جایی که همه با سرعت پیش می روند٬ اگر همه تصمیم بگیرند بدون استثنا سرعت خود را بکاهند و بعد متوقف شوند و خیره به چشمهای هم نگاه کنند و سخن بگویند و بعد در سکوت بشنوند مفری در جهان بی مفر خواهیم یافت. در غیر این صورت زمانه و جبری که اعمال می کند ما را به سمتی پرتاب خواهد کرد که دیگر چیزی نخواهد ماند تا در باره آن گفت و گو کنیم. نگذاریم بجای اراده خرد رویدادهای خود بنیان سرنوشت بسازند. سرنوشتی که در مخاطره می زید.