همه روزها عاشوراست و همه سرزمین ها کربلا
شور و تمنای مردم برای سخن گفتن قرنهاست در محرم زبان باز می کند . مردمی که بر رنجها و خون شهدای کربلا می گیرند آن بغضی پنهانی که در سینه شان فربه شده است را در ده روز محرم می ترکانند تا سبک شوند و یاد بگیرند آنگونه بزیند که امام شان زیست. عاشورای تجسم ایستادگی در برابر ستم و در عین مظلومیت پیروز ماندن را به تماشا می گذارد . مردم به جان آمده از امام سوم شان می آموزند که نباید تن به ذلت داد و برای رهایی از این ذلت باید چشم از جان هم پوشید . انقلاب بهمن پنجاه و هفت و جنگ هشت ساله ایران و عراق از این منطق خون و جان گرفت . عاشورا حماسه ای زنده است و در تکرار ابدی خود ابدیت خود را به رخ می کشد و کربلا گواهی می دهد هر جا آدمی می زید سرزمین قیام در برابر ستم باید باشد و معنای "كل يوما عاشورا و كل عرض كربلا" را باید با این منطق درک کرد.
در آستانه تاسوعا و عاشورا ایستاده ایم ٬ وظیفه فوری ماست که بیاندیشیم این رخداد تاریخی این چنین نسل به نسل با جان ما عجین شد .باید در یابیم چگونه نام ابوالفضل مظهر برادری و دلاوری شد٬نام علی اکبر و علی اصغر نمونه روشن مظلومیت و نام حضرت زینب بر فرازتاریخ صدای مظلومیتی گردید که ستمکاران را خلاصی از آن نبود. زنی با زبانی الهی و ویرانگر کاخ ظلم و جور. هر کدام از شهدای کربلا از حر تابقیه نمادی ازسوهای مختلف منشوریک مبارزه تاریخی اند. متاسفانه هنوز ما در مورد این روز نیاندیشیدیم و چون به این وادی پر مخاطره وارد نشده ایم پدیدار شناسی روح ایرانی را هنوز درک نکرده ای . آنها که دغدغه شان بازشناسی آنچه در ذهن ایرانی می گذرد هست چاره ای ندارند تا رویدادهای دینی را به تمامی فهم کنند. اما مشکل از آنجا آغاز می شود آنچنان روح ما وقتی با رخداد و نامهایی که آن رااین حادثه آفریده اند مواجهه می شود آنچنان گرفتار طوفان احساس روبرو می شود که چشمهای خیس مان جز همراهی چاره ای نمی یابد . اما باید بتوانیم فهمی معرفت شناسی از این رویداد بیابیم.باید بتوانیم این اندوه را به فهم تبدل کنیم . فهمی که ناخودآگاه در ما شکل گرفته است ولی از بیان خود باز می ماند.
صدای " هل من ناصر ینصرنی " شهید بزرگ کربلا آنچنان در تاریخ طنین انداز است که گویی هستی بشری در این ندا خود را به تمامی باز می یابد . اگر حکومت چهار ساله امام اول نمونه روشن چگونه حکمرانی کردن عادلانه را مکشوف می کرد . سکوت بصیرانه امام دوم تامل و مدارا با خود را آموزش می داد ٬ امام سوم ایستادگی و حریت را به تماشا می گذاشت . هر کدام از امامان ابعاد گوناگون تشیع را به تماشا می گذاشتند تا سنفونی دلربایی را در عالم خلقت طنین انداز کنند که پیامبر اسلامی منادی آن بود . درک کربلا بدون شنیده بادقت همه این سنفونی ممکن نیست . بدون فهم جمله تاریخی مولای متقیان در هنگام ضربت خوردن چطور می توان ماجرای کربلا را فهم کرد . وقتی فریاد زد بخدای کربلا رستگار شدم . می خواست بگوید مرگ پایان راه نیست آغازی دیگرست . آغازی که در "هل من ناصر ینصرنی " تداوم می یابد تا ما به رهایی تاریخی و همیشگی در قیام امام دوازدهم برسیم.
همیشه با دعای عرفه همصدا می شویم . راز کربلا را در آن می جوئیم . در زبانی پارسایانه که با خدایش نجوا می کند ٬خدای پوشانده عیب ها . مسئولیت پذیری که بار گناه همه نسل ها را بر عهده می گیرد . آن منی که با نام و یاد دوست با دیگران ما می شود . عاشورا روز ما شدن است ٬من های محزنی که در تنهایی خویش به دام افتاده اند . مگر سیاست جز از آن لحظه شروع می شود که من ها ما می شوند . محرم مردم را ما می کند و این روزها فرصت به آن مشارکت مدنی می دهد که تفرد رابر نمی تابد و هیچکس به تنهایی نمی گرید . همه در سفره هم غذا می خورند . این روزها در دل من غوغایی است . غوغای مواجهه با کربلا . جان تاب نمی آورد فهم این ستم و یک اقیانوس مقاومت را . با همه هستی باید به روی عاشورا و شهدایش گشوده بمانیم تا آنی شویم که باید باشیم .