حتی صدای یک آری در میان هزاران نه شنیده نمی شود
تهاجم فرهنگی٬ براندازی نرم - و یا هر نامی که شما دوست دارید - در کدام بستر جریان می یابد و در چه زمینی محصول می دهد؟ پاسخ این پرسش کاملا روشن است. در جامعه ای که هیچ وعده قابل تحققی برای ارائه نداشته باشد و در سلبیت کامل٬ از نفس افتاده باشد. آنها که در غرب زندگی می کنند می اندیشند٬ برنامه می ریزند و در عمل می کوشند این برنامه را تحقق بخشند٬ می دانند با کدام سبک زندگی مخالفند و از آن مهمتر در قبال آنچه نفی می کنند چه پیشنهادی برای لحظه به لحظه حیات بشری دارند. آنها در دیالکتیک نفی و ایجاب پیش می روند و ماهی مراد را در میان همه فرهنگها صید می کنند و به سودهای باد آورده دست می یابند. اما در مقابل٬ مخالفان آنها در این کشور٬ نه تنها هیچ حرفی در ایجابیت ندارند بلکه نفی شان ناقص و ابتر است. آنها بی وقفه مردم را نهی می کنند چه نپوشند٬ چه نگویند٬ چه نبیند٬ چه نشنوند و حتی یکبار هم نشیندیم به صورت ایجابی بگویند کدام سبک زندگی را پیشنهاد می کنند و در مقابل همه نه هایشان٬ چه بله هایی را مشروع می دانند٬ آنها از دوزخ ما را می هراسند ولی وعده رسیدن به هیچ بهشتی را به ما نمی دهند٬ این درست همان نقطه ایست که شکست آنها را دائمی و تلاش شان را بی ثمر می کند.
همه یافته های بشری موید این نکته دقیق است که هیچ نظمی نمی تواند طرح ماندگاریش را محقق کنند٬ بدون آنکه فضایی فراهم کند که انسانها از طریق آن بتوانند رویاها و آرمانهای ملموس خود را تحقق بخشند. در جامعه٬ بخش بزرگی از مردم نه در اقتصاد٬ نه در سیاست٬ نه در فرهنگ و نه در زندگی شخصی شان نه تنها قادر نیستند به رویاهای هاشان جامه عمل بپوشانند٬ بلکه قادر نیستند امور عادی خود را اداره کنند. هر بار برای خرید به بازار می روند گرانی را با گوشت و پوست خود حس می کنند٬ به هر اداره ای مراجعه می کنند با توهین و تحقیر روبرو می شوند. اگر حقوق بگیر باشند٬ با کابوس اخراج امروز را به فردا می رسانند. می گویند و درست می گویند ازدواج جلوی بسیاری از ناهنجاری ها را می گیرد ولی به روی خود نمی آورند برای ازدواج معمولی لااقل به چهل میلیون تومان پول نیاز است. یعنی اگر کسی پانصد هزار تومان در ماه پس انداز کند باید هشتاد ماه٬ یعنی چندین سال صبر کند تا بتواند به پای سفره عقد برسد. کدام جوان را می شناسید که در آستانه تشکیل زندگی این مبلغ را از راه دستمزدش - اگر بر اثر معجزه کار مناسب کرد - پس انداز کند؟
ممکن است ساده زیستی را توصیه کنید٬ اولا این مبلغ در این روزگار خود پیشاپیش حداقل ها را تضمین می کند و دیگر نمی توان از سر و ته آن زد. از سوی دیگر همه از خود می پرسند مگر فرزندان این توصیه کنندگان ساده زیست اند که این سفارش را به دیگران می کنند. امروز بجای یافتن راه حل ها٬ اعمال کارآمدی ها و جلب مشارکت مردم٬ تکیه همه جانبه بر زور و اجبار انتخاب شده است٬ انتخابی که در نهایت محکوم به شکست است. این حرف صاحب این قلم نیست بلکه "تد رابرت گر" در کتاب "چرا انسان ها شورش می کنند؟" که توسط پژوهشکده مطالعات راهبردی نزدیک به نهادهای نظامی و امنیتی ترجمه و نشر یافته است٬ در این باره می گوید: " تکیه همه جانبه بر زور و اجبار در نهایت نیروهایی را بر می انگیزد که آنرا ویران خواهد کرد " چرا که "خشونت به طور کلی انسانها و کالاها را نابود می کند و بندرت آنها را افزایش می دهد. "
با این رویکرد تهاجم نرم را تنها با رفتارهای نرم می توان خنثی کرد و نه آنکه فرهنگسراها و خانه های فرهنگی و حتی روزنامه همشهری را زمینه ساز تهاجم نرم بدانیم٬ دیگر کدام ابزار جز خشونت و تکیه بر زور و اجبار می ماند که با این پدیده مقابله کنیم؟ نهادهای دیرپای دینی که به صورت دیرپا از سنت ها و عرفها دفاع می کردند و برای همیشه خواهند کرد را به صورت بخشنامه ای و دولتی اداره کردن باعث می شود آنها آن روحی را از دست بدهند که تنها توسط آن روح٬ قدرت تاثیرگذاری خود را می یابند. جامعه امروز احساس مخاطره می کند و وضعیت اضطرار در سطح ملی حاکم است و در این شرایط همان روش ها و منش هایی را به کار برده اند که شرایط امروز را شکل داده اند٬ کوبیدن بر امر محال است و نه تنها اوضاع را آرام نمی کند بلکه پیچیده تر می سازد. تنها نخبگان می توانند وضع را آرام سازند که آنها هم رانده شده اند و سرخورده به اوضاع می نگرند. باز در این مورد سخن می گویم.