موسیقی صدای ناهستی است. آنجا که وجود ناموجود را می جوید چرا که تاب وجود داشتن را در جهان ناتمام ندارد. موسیقی می گوید خواهی مرد. این ناگزیر است. پس سوگواری کن بر ناممکن بودن تداوم. از موسیقی می هراسم. تا می توانم از گوش دادن به آن تن می زنم. مواجهه با حزنی که از صدای سازها بر گوش ها می نشیند٬ نیستی را تمام قد در جلوی چشمهایم می ایستاند و نابودن را در کنار بودن قرار می دهد تا دهشتی را حس کنم که از هیبت اش جان به لرزه در می آید. شب کابوس می شنیدیم. صدای حزن در گوشم چون زوزه باد در کویری تهی می پیچید. وحشت زده از خواب بر خاستم٬ باید به تشیع جنازه بروم. پرویز مشکاتیان را باید تحویل تاریخ بدهیم تا هر جا انسانی از موسیقی می هراسد زندگی بار دیگر آن شود که باید باشد. فرصتی اندک در برابر ابدیتی از نابودن. لااقل در غیاب بودنی که ما می شناسیم.

ما در تشیع جنازه مشکاتیان انبوه بودیم. سیه پوش و سبز چشم. چشمانمان جنگلی را می دید در برهوت. کسی رفت که موسیقی زندگی اش بود. زندگی اش را با تنگ چشمی کم دامنه کردند ولی ما زیر تابوتش ایستاده بودیم تا بگوئیم او درختی تنومند بود در جنگلی که از دیروز پهنا می یابد تا فردا. بسیاری سخن گفتند که چون او جانی خلاق دارند و بسیاری سکوت کردند که با موسیقی مرگ را می زیند و زندگی را در درخشندگی نت ها معنا می کنند. آنها گفتند و ما شنیدیم. آنچه نگفتیم با سکوتمان فریاد کردیم. زندگی کوتاه است٬ بگذارید آن را نیز از کف ندهیم. موسیقی یعنی اجرا. تئاتر یعنی اجرا٬سینما یعنی اجرا. زندگی یعنی اجرای آنچه خود می کنیم نه آنچه می خواهند. این را از چه کسی شنیدم؟ نمی دانم.

سالها پیش در اتفاقی ساده با کسی در کیش آشنا می شوی آنهم در فضای سینما. او که اهل سینما و موسیقی است٬ بخاطر اجرای بشاش آنچه موسیقی اش می نامیم در ذهن ات می ماند. بخشی از خاطره تو می شود. حمید رضا اجاقی که می گوید سالها در وین تحصیل موسیقی کرده است و اکنون درس می دهد. نابودن دیروز ملموس تر از بودن امروز می شود. لذت با جست یک خاطره. بعد در جمعیت هم را گم می کنیم. مشکاتیان فردا در بزنگاه حوادث به یاد خواهد آمد تا لذت ناب را در جانها بر انگیزند. اما آنها که در مناصب به زور می خواهند صدایشان شنیده شود و در همهمه امروز و فراموشی فردا ناشنیده می مانند٬ این لذت ها را محدود و محدودتر می کنند. ما در تشیع جنازه مشکاتیان بدون آنکه بخواهیم ناگهان ناگفته و در سکوت اعتراضی شدیم بر این محدودیت. مشکاتیان یکبار دیگر اعجاز کرد. این بار با نوای آنها که سخت دوست اش می داشتند و پلکهایشان در غم رفتن اش خیس بود. یادش بودن ما را همیشه معنا خواهد کرد و نابودن مان را تاب آور. چرا که با نام او ما تکرار خواهیم شد در نسل فردا.