تصمیم گرفته ام "من" را از نوشته هایم حذف کنم. منی که آکنده از زخم های بی دلیل و تحقیرهای بی دلیل تر است. همیشه حس می کند در محاصره جهالت هایی قرار گرفته است که دشمنی را از حد می گذرانند و صاحب این قلم را مدام درتنگنا قرار می دهند٬ کسانی که چون همه چیز را برای خود می خواهند و آنرا نیز بدست می آورند٬ نمی توانند کسی و یا کسانی را تاب بیاورند که به فراتر از خویش می اندیشند و برای سرنوشت کشور دیگر جانشان را ذره ذره آب می کنند. چرا این چنین می خواهم این "من" را در نوشته هایم تبعید کنم؟ چرا که تاریخ در لحظه سرنوشت سازی ایستاده است و لحظه ای غفلت از رویدادها می تواند عواقب دهشتناکی داشته باشد. پرداختن به خود را در چنین شرایطی تجملی بی مورد و گزاف می دانم. هر چند می دانم شرایط کنونی معلول همین روابط ناانسانی و سلطه گرانه است که همه نهادها و سازمانها را آلوده و بیمار کرده است. بر آنم همه روایت هایم به شیوه سوم شخص بی طرف باشد. چرا که تمام لحظاتم با عاطفه جریحه دار شده ای عجین شده است که مرا وا می دارد به تندی سخن بگویم.

 ولی این را می دانم پیامد تندی ها و شورش هایی که از عقل ملهم نمی شود همیشه وضعیت را ناهنجارتر٬ شکننده تر و سیاه تر می کند. در شرایطی که تندی٬ یاس و ناامیدی که به شدت عمل میدان می دهد بر آنم وضعیت را تشریح کنم و از تعادل و خرد ورزی سخن بگویم. چون لکه ای باشم در یک فضای یک رنگ. می دانم این تندی دلیل دارد و حاصل فضای مسدودی است که به هیچ انتقاد مسئولانه راه نمی دهد و همه معترضان را با هر زبانی و در هر کسوتی با یک چوب می راند و شاید آنها را که نرم و متعادل سخن می گوید دشمن تر محسوب کند چرا که لکنتی در فضای دو قطبی ایجاد می کنند و آنها بی صبرانه منتظرند نبرد نهایی رخ دهد٬ حتی اگر منجر به ویرانی کشور و همه امید و آرزوها شود. اما زبان نرم٬ زبانی که به خرد ورزی فرا می خواند  شرایط را ناخواسته با تاویل تازه روبرو می کند و دستهای أنهایی را که آرامش را برنمی تابند آشکارتر می سازد و فرصت می دهد این دستها ناخواستنی تر و نامطلوب ترشوند.

این را تاریخ به ماثابت کرده است که از درخت خشونت میوه ای جز زجر٬ رنج و دهشت نمی توان چید. از خشونت جز خشونت بر نمی آید. این را هم می دانیم خشونت تا مدتی می تواند انحصاری بماند و خیلی زود اگر رام نشود به اعماق جامعه رسوخ می کند و چون ویروسی واگیر همه لایه های جامعه را آلوده می کند. امروز در شرایطی سخت بغرنج٬ نسبت به همه فعالان سیاسی چه با قدرت و چه بر قدرت بر اساس جرفهای زیبایی که بر زبان می آورند قضاوت نمی شود و در آینده نیز نخواهد شد. امروز رفتارها و کنش های واقعی ملاک داوری است و هیچ ایدئولوژی تحریف گری هم نمی تواند این اعمال را به گونه دیگر معرفی کند. همه باید خود را در پیشگاه وجدان دینی٬ تاریخی و انسانهایی بیابند که مرتب مشغول قضاوت اند. همه این داوری ها هسته مرکزی خود را از خشونت می گیرند. خشونتی که جز کینه و نفرت بیشتر در چنته ندارد. البته زبان تند و نیز که چون خنجر عمل می کند نیز بخشی از خشونت برهنه است و به این دلیل باید در سخن گفتن نیز مسئولانه عمل کرد.

در لحظاتی که رویدادهای بزرگ شکل می گیرد انسانها مجبور به انتخاب می شوند. آنهم بدون آنکه به طور کامل شرایطی را بازشناسند که رویدادها در بستر آن رخ می دهند و از سوی دیگر از پیش نمی توان نتیجه منازعات را پیش فرض گرفت. در چنین شرایطی آدمی در مخاطره همیشگی قرار می گیرد. مخاطره ای که تنها زندگی فرد را مورد تهدید قرار نمی دهد٬ بلکه نتیجه اقدامات اش را هم با جمله های شرطی روبرو می سازد. اگرها و شاید هایی که قبل از از اقدام نمی توانند به پاسخ دست بیابند. با همه این حرفها باید در میان فضای تیره و تار با عاملیت سعی کنیم فردای بهتر و مدنی تر را تضمین کنیم. باید برای آزادی تلاش کرد. اگر با اقدام مخاطره آمیز با وضعیت نامعلوم روبرو می شویم با سکوت و انفعال با شرایطی روبرو خواهیم شد که بی تردید به نفع هیچکس نیست حتی آنهایی که برای رسیدن به آن با تمام قوا می کوشند. باشد با خونسردی٬ امید و تلاش جهانی را خلق کنیم که شایسته انسان بماهو انسان است.برای این کارباید بتوانیم راه سومی و بدیعی را اختراع کنیم که در افق امروز دیده نمی شود.