شکاف های اجتماعی و سیاسی که در سالهای اخیر فربه شدند در حوادث اخیر تبدیل به گسست هایی شدند که انرژی زیادی را زلزله وار رها و شاکله های قوام دهنده بسیاری را بر باد دادند و امروز ما در وضعیتی قرار داریم که نظم های معنادار شناخته شده که تا کنون کارکرد داشتند نه تنها نمی توانند اداره امور را تسهیل کنند بلکه امروز خود تبدیل به سازواره اختلال کننده شده اند. در وضعیت بی سامانی هر حرف تحریک کننده می تواند شعله های کوچک را تبدیل به حریقی طوفانی کند. اما در بحرانها سکوت هنریست که کمتر امکان تحقق دارد. در این شرایط یک طرف با زور و تبلیغ و طرف دیگر با افشاگری و برانگیختن روح آزرده شهروندان بنا دارند بازی را ببرند که پیشاپیش همه در آن بازنده اند.

موجی احساسی و فاقد دوراندیشی از یک طرف بر خاسته است که باید موسوی ٬خاتمی و کروبی دستگیر شوند و طرف مقابل هم سعی بر بی اعتباری سازنده این موج دارند و هر دو در رادیکال کردن فضا کاملا موفق عمل می کنند و اگر گروهی بنا بر آن داشته باشند که آبی بر آتش بریزند و فضایی فراهم بکنند که گفت و گو ممکن شود و بجای راه حل های امنیتی تصمیمات سیاسی گرهگشایی کنند خود در معرض اتهام و حذف قرار می گیرند. بنظر می رسد تا مدتها صدای عقل در جهان ناشنواها شنیده نخواهد شد و رفتار های امنیتی و ضد امنیتی بر حجم بحرانها خواهند افزود و جانها را به تردید و تردیدها را به یقین تبدیل می کنند و این یقین در نهایت جامعه را به خود و یرانگری می کشاند.

نکته عجیب در رویدادهای اخیر اخباری نیست که از پنهان و آشکار به گوش می رسد بلکه مشکل شگفت انگیز آنست در زمانه ای که بحرانها به بیشترین همکاری و تعاون نیاز دارد دوستهای سابق به دشمن همدیگر تبدیل شده اند و همراهان دیروز تقابل را به مرزهای جنون آمیز رسانده اند. در این وضعیت هیچ مفری مشاهده نمی شود . این تدبیر نیست که رویدادها را می سازد ٬بلکه اتفاقات اند که ذهن ها را بدنبال خود می کشانند و چون موم تدابیر را شکل می دهند . چه باید کرد. در طرف حکومت سکوت و استراحت و در طرف مردم تدبیر و دور اندیشی و یافتن راه حلی که مشارکت و منزلت شان را با حداقل هزینه تامین کند . اما راه حل ساده در عمل دشوار و دست نیافتنی است. باید از راه حلها سخن گفت تا در آینده بدانند می شد رام نشدنی ها را رام کرد ولی نشنیدند و نخواستند بشنوند.