در جهانی که غرق رویدادهاست و هیچکس نمی داند فردا کدام اتفاق ذهن ما را فتح خواهد کرد روزی را بعنوان روز تولد به یاد آوردن چه معنایی دارد.این دال که معطف به لحظه خاص است٬ لحظه ای که از محیط امن زهدان مادر به جهان نا امن پرتاب شدن است چه مدلولی را در ذهن برمی انگیزد . آنکه مرجع دلالت است کدام است. آدمی لحظات مختلف پشت سر می گذارد کدام یک از این لحظات ؛ من ؛ را می سازند . من های متضاد چگونه و چطور وحدت می یابند. این حیث زمانی که از لحظه تولد تا مرگ را می پوشاند چطور باید معنا شود . این من ها با انبوه رویدادها چه نسبتی دارند . فارغ از این نسبت آدم بدنیا می آید . با تحقق و یا سرکوب میلش سازگار می شود و بعد به راحتی و یا با رنج می میرد. می پندارم و باور دارم حتی لذت و رنج بدون آن دیگری معنا ندارد. تولد من اگر با دیگران گره نخورد دال تهی است که به هیچ مدلولی اشاره نخواهد داشت.

منی که می نویسم. سالهاست می نویسم. از رخدادهایی می نویسم که سرنوشت مرا در غیاب و یا در حضور من می سازند چطور خود را معنا می کند . نوشتنی تهی و یا ثمربخش. کسانی اندک نوشته هایم را می خوانند و انبوهی دیگر نمی خوانند . نمی دانم چرا مدتهاست حس می کنم گویی در این بازی نوشتن تنها برای خودم می نویسم . بدون این نوشتن و خواندن آن دوگانگی بودن و نبودن مرا از هم می پاشاند. گردباد تهی بودگی مرا از پا می اندازد. کلمات چه در هنگام شکل گرفتن و چه در هنگامه خواندن مرا تبدیل به مرجع دلالت می کنند. تبدیل به امر واقعی . امر واقعی که تنها با نوشتن تاب پذیر می شود . در غیر این صورت ضربه پیر شدن و گذر زمان در همه لحظات زندگی وزنه سنگینی می شد که از تاب شانه های نحیف من خارج بود.

نوشتن اگر بر آنست از خود بگذرد و جهان را فتح کند آزادی بی قید و شرط را پیش شرط خود می داند. همین فقدان آزادی است که در طول همه سالها که با نوشتن گذشت را مبدل به امر تراژیک کرده است . منع های زیادی در برابرم قد بر افراشته می شوند . آنهایی که از درون خودم جسم و جان می گیرند بلند تر و مهیب ترند. من با سانسور درونی حتی قدرت گلاویز شدن ندارم . از سال پیش تا کنون دارم این منع ها را کشف می کنم . به جنگ شان باید بشتابم . باید در واپسین سالها که شاید قسمت من از بقیه عمر باشد جنگ خونین با آنها راه بیاندازم . مرگ در این جنگ حماسه من خواهد بود. منع هایی که نگذاشتند به خودم بیاندیشم . سهم خودم را از زندگی بخواهم . نسل من خود را کنار گذاشت تا زندگی را برای دیگران فتح کند ولی شکست خورد . کسی که نداند چگونه باید زیست چطور می تواند أنرا برای دیگران بخواهد. تا این جنگ از درون آغاز نشود در بیرون جواب نمی دهد . می پندارم تمام دستاورد سالهای اخیر که در کویرتشنه میل سر سبزی جنگل و آبی دریا را داشت . همان است که گفتم کشف موانع درونی و جنگیدن با آنهاست . تنها با این جنگ است که کنش بیرونی منتج به پیروزی می شود . امسال تولد من یعنی هفده اسفند معطوف به این مدلول است . مدول و دالی که مرجع دلالت خود را در منی می یابد که نبرد با خود را آغاز کرده است